- ходить (II) (нсв)
- فعل............................................................1. go walk............................................................2. wear(past: wore ; past participle: worn)ـ(vt. & n.) فرسایش، فرسودن، پوشیدن، سائیدن، در بر کردن، بر سر گذاشتن، پا کردن (کفش و غیره)، عینک یا کراوات زدن، دوام کردن، پوشاک............................................................3. go(past: went ; past participle: gone)ـ(v.) رفتن، روانه ساختن، رهسپار شدن، عزیمت کردن، گذشتن، عبور کردن، کار کردن، گشتن، رواج داشتن، تمام شدن، راه رفتن، نابود شدن، روی دادن، برآن بودن، درصدد بودن، راهی شدن............................................................4. attend(vt. & vi.) توجه کردن، مواظبت کردن، گوش کردن (به)، رسیدگی کردن، حضور داشتن (در)، در ملازمت کسی بودن، همراه بودن (با)، (مج.) درپی چیزی بودن، از دنبال آمدن، منتظر شدن، انتظار کشیدن، انتظار داشتن............................................................5. visit(vt. & n.) دیدن کردن از، ملاقات کردن، زیارت کردن، عیادت کردن، سرکشی کردن، دید و بازدید کردن، ملاقات، عیادت، بازدید، دیدار............................................................6. go to see............................................................7. run(past: ran ; past participle: run)ـ(v.) راندن، رانش، دایر بودن، اداره کردن، دویدن، پیمودن، پخش شدن، جاری شدن، دوام یافتن، ادامه دادن، نشان دادن، ردیف، سلسله، ترتیب، محوطه، سفر و گردش، ردپا، حدود، مسیر، امتداد............................................................8. move(vt. & n.) جنبیدن، لولیدن، تکان دادن، حرکت دادن، به جنبش درآوردن، بازی کردن، متاثر ساختن، جنبش، تکان، حرکت، اقدام، (دربازی) نوبت حرکت یا بازی، به حرکت انداختن، وادار کردن، تحریک کردن، پیشنهاد کردن، تغییر مکان، حرکت کردن، نقل مکان............................................................9. play(vt. & n.) بازی، نواختن ساز و غیره، سرگرمی مخصوص، تفریح، بازی کردن، تفریح کردن، ساز زدن، آلت موسیقی نواختن، زدن، رل بازی کردن، روی صحنهء نمایش ظاهرشدن، نمایش، نمایشنامه............................................................10. lead(past: led ; past participle: led)ـسوق دادن، منجر شدن، پیش افت، تقدم(adj. & vt. & n.) سرب، شاقول گلوله، رنگ سربی، سرب پوش کردن، سرب گرفتن، با سرب اندودن(adj. & vt. & vi. & n.) راهنمایی، رهبری، هدایت، سرمشق، راه آب، مدرک، رهبری کردن، بردن، راهنمایی کردن، هدایت کردن، برآن داشتن............................................................11. look(vt. & vi. & n.) نگاه، نظر، نگاه کردن، نگریستن، دیدن، چشم را به کار بردن، قیافه، ظاهر، به نظر آمدن مراقب بودن، وانمود کردن، ظاهر شدن، جستجو کردن
Русско-персидский словарь. 2009.